سلااااااااااااااااااااااااااااااام
وقتی یه مدت نمیام و نمینویسم دلم برات یه ذره میشه . هرچند در ظاهر نوشتن و حرف زدن فرق چندانی با هم نداره ولی وقتی ثبت میشه و رو کاغذ میاد یه سبکیه خاصی به آدم میده ، شور و شوق عجیبی ایجاد میکنه .
بزار بازم شکر کنم که هستی و میتونم باهات حرف بزنم و به حرفات گوش بدم که اگه یه روز این دلک نازک نارنجیم بفهمه تنها مونده از غصه دوریت دق میکنه و دووم نمیاره ،پس گل ناز و قشنگم ! تو رو به خوبی و مهرونیت قسم میدم که هیچ وقته هیچ وقت تنهام نزاری، تنهاش نزاری ! که بدون تو نای تپیدنم نداره
تو این لحظای قشنگ یه وقتایی هست ، یه شبایی هست که دلم خیلی میگیره ،خیلی . اون موقعست که قشنگیای زندگی واسم کم رنگ میشه و چشم و دلم از آسمون دور میشه ! نمیدونی چقدر این لحظه ها سخته ، چقدر سخته که دلم رو خاک آروم بگیره و از حضورت غافل بشه ، یادش بره یکی هست که در نهایت مهربونی داره نگاش میکنه و رو موهاش دست میکشه و بهش لبخند میزنه و اشکاشو پاک میکنه .
آره خدا جون هنوز انقدر بزرگ و قوی نشدم که تو لحظه های سخت ، تو پستی و بلندیا حضورتو حس کنم اما تو همیشه یه جوری بالاخره بهم گفتی و فهموندی که هستی ، که ببینمت و بهت دل بسپرم.کاش که هیچ وقت یادم نره !
ما آدما عادت کردیم وقتی از همه جا رونده و مونده میشیم سرمو بالا بگیریم و صدات کنیم .وقتی زندگی فشار میاره و کمرمون زیر بار سختیاش دوتا میشه عجز و ناتوانیمونو فریاد بزنیم و تو رو شریک سختیامون کنیم ! که اگه جای تو بودم میگفتم : اینه رسمش خوش معرفت ؟! باید هر وقت میبری و کم میاری بیای سراغ ما و یادی ازمون بکنی !
اما وقتی به این چیزا فکر میکنم میبینم که چقدر مهربونی و با گذشتی و چقدر ماها رو دوست داری و چقدر خاطرمون برات عزیزه .
کاش که هیچ وقت فراموشت نکنم.
وقتی بغض تو گلوم فشار میاره و واسه بیرون اومدن و سرازیر شدن تقلا میکنه ، وقتی دنیای قشنگم تیره و تار میشه ، وقتی بار فشارا از توانم خارج میشه ، وقتی سنگینیه سختیا رو قلبم سنگینی میکنه اون موقعست که یادم میره هستی و هوامو داری ، یادم میره تمام اون سختیا و سنگینیا و فشارا نشونی از وجود و حضور تو اند .
گل قشنگ و نازم ! اون شبایی که با تمام وجود دل میسپرم و بهت وصل میشم ، اون شبایی که یواشکی برات اشک میریزم و حرف میزنم ، اون شبایی که از تنهایی و سکوت دلم میترکه ، فقط و فقط یاد و حضور تو آرومم میکنه و چقدر قشنگ جوابمو میدی و حرف میزنی .کاش همیشه قدر مهربونیتو بدونم و حضورتو درک کنم . کاش بفهمم این عشق جنسش از چیه ! چرا دلو سرگردون میکنه و نگاه و حیرون ! چرا هیچ جوره نمیشه تعریفش کرد چرا نمیشه تو این قالبای لعنتی جاش داد و گفت اندازه اش انقده !
ذهنم قفل کرده ، این مدت انقدر اتفاقای عجیب افتاده که دیگه نمیدونم دلیل و علتش چی بوده و باید باهاش چیکار کنم . نمیدونم چرا باید تجربه میکردم و رو به رو میشدم و نمیدونم الان که تجربه کردم ، اون چیزی رو که باید یاد میگرفتم و میفهمیدم فهمیدم یا نه ! نمیدونم خدا جون ، نمیدونم.
فقط بگم که بعد از مدتها مریم تو دوباره تند و بداخلاق شده انقدر تند شده که دل عزیز ترین دوستشو به درد آورده و شکونده !!! نمیدونم چرا و چی باعث شد اینکارو بکنم
ولی تمام اینا نشون میده که هنوز بزرگ نشدم ! هنوزم یه دختر بچهء ساده و لج بازم که زود جوش میاره و الکی دعوا میکنه ، بهونه میگیره و گریه میکنه
اما خدا جونم ! همین دخترک بهونه گیر و لج باز و کج اخلاق به قد تمام خوبیای عالم دوست داره هااااااااااااااااااا
دوسم داشته باش و فراموشم نکن ، باشه؟